صفحه ي نخست | اخبار وبلاگ | رهبري | دانلود مداحي | دانلود سخنراني | نرم افزار موبايل | رايانه اسلامي | قالب وبلاگ | دانلود کتاب | مستند


۳ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

واکنش یک پدر لحضه شنیدن خبر شهادت فرزندش + کلیپ این مطلب

 
واکنش یک پدر لحضه شنیدن خبر شهادت فرزندش + کلیپ این مطلب
رساندن خبر شهادت به پدر مدافع حرم شهید محمد تقی اربابی
پدر شهید اربابی اولین شهید مدافع حرم شهرستان گرمه در لحظه شنیدن خبر شهادت فرزندش گفت: یقین داشتم و می‌دانستم محمدتقی شهید می‌شود.

پدر در منزل حضور نداشت اما به‌محض ورود به منزل و دیدن چهره‌های اندوهگین اعضای خانواده از آنان پرسید مگر چه خبر شده؟ اگر محمدتقی زخمی شده باشد نه از مجروحیتش ترسی دارم و نه از شهید شدنش چون یقین داشتم و می‌دانستم که محمدتقی شهید می‌شود.

حاج حسین اربابی سپس دست‌های خود را رو به آسمان دراز کرد و بارها کلمات الحمدالله و سبحان‌الله را تکرار کرد.
 

وی که از یادگاران دفاع مقدس است و از کاروان شهدای انقلاب جامانده است در پایان بیت «چون‌که مجروح شدم گفتم خدایا یا امام زمان کربلا به دلم ماند» را بیان نمود.

خاطرنشان می‌گردد پدر شهید محمدتقی اربابی از جانبازان دوران دفاع مقدس است که دست چپ خود را از ناحیه مچ از دست داده است.                                       

 

جهت مشاهده ی کامل این کلیپ اینجا کلیک کنید

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰
سید رضا

شهیدعبدالله باقری از مدافعان حرم حضرت زینب(س) در سوریه...

 
مستند شهید عبد الله باقری + پخش آنلاین
مستند شهید عبدالله باقری
- وبلاگ چند رسانه شیعه این بار مستند : شهید عبد الله باقری   را  آماده ی دانلود کرده است .
شهیدعبدالله باقری از مدافعان حرم حضرت زینب(س) در سوریه و در جریان درگیری با تروریست های تکفیری داعش به فیض شهادت رسیده.
  دوستان عزیز در صورت مشکل در دانلود فایل به مدیریت وبلاگ اطلاع دهید
 
 
ادامه مطلب...
۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰
سید رضا

توپ جمع کن فروتن


توپ جمع کن فروتن...

توپ جمع کن فروتن ...

خاطره از: خانم خراسانی و پدرشان آقای عین اله خراسانی

پدر من یکی از افسران نیروی هوایی ارتش بود . یک روز ایشان خیلی ناراحت به منزل آمد. وقتی از وی دلیل ناراحتیش را پرسیدیم، گفت: چند روز پیش که با همکاران  دیگر مشغول بازی والیبال بودیم، مردی به ما نزدیک شد و به دیدن بازی ما مشغول شد. بعد از مدتی آن مرد از ما خواست که با ما بازی کند ولی چون تیم نفر اضافه نمیخواست، درخواست او را  رد کردیم. آن مرد هم با فروتنی لبخند زد و چیزی نگفت و در کنار زمین به تماشا ایستاد. هر از گاهی هم توپ جمع کن ما میشد.

امروز که به سر کار رفتم، در محل آشیانه هواپیماهای جنگی مشغول تعمیر یک هواپیما بودم، مردی که چند روز پیش در زمین والیبال از ما درخواست بازی کرده بود و ما زیاد اهمیت به او نداده بودیم را دیدم و متوجه شدم آن مرد کسی جز تیمسار بابایی معاونت عملیات نیروی هوایی نبوده و من با دیدن ایشان شرمنده شدم اما آن بزرگوار با لبخند و گفتن خسته نباشید و خوش و بش نمودن با ما برخورد نمود و رفتار آن روز من و دوستانم در بازی والیبال را به روی خود نیاورد و صحبتی ننمود.

من چهره ی مهربان ایشان را هیچ وقت فراموش نمیکنم. یک روز که من توی آسانسور گیر کرده بودم، ایشان در را باز کرد و من را که دختر بچه کوچکی بودم، با مهربانی نجات داد. من هر زمان که سریال شوق پرواز را میبینم بی اختیار اشک میریزم. یادم می آید وقتی ایشان شهید شد،  پدر ومادرم خیلی گریه کردند. پدر هنوز که هنوز است از تواضع آن شهید می گوید.  روحشان شاد و یادشان گرامی.
.



۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰
سید رضا